سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷ - ۱۸:۰۱
۰ نفر

عباس تربن: برنامۀ ویژۀ «دوچرخه» در پانزدهمین نمایشگاه مطبوعات، یک‌جورهایی به «سؤال» مربوط می‌شد

در شش روز اول نمایشگاه، شش چهرۀ معروف و برگزیده از دنیای هنر، ادبیات و ورزش مهمان غرفۀ دوچرخه بودند. البته این مهمانی کمی با مهمانی‌های همیشگی فرق داشت! چون قرار نبود مهمان‌های ما در غرفه حضور داشته باشند.

روی برگه‌ای که به نوجوانان می‌دادیم، نوشته شده بود: «گیرآوردن آدم‌های مهم و معروف، کار آسانی نیست. از آن سخت‌تر، گفت‌وگو کردن با آنهاست. آدم‌های مهم از سؤال‌پیچ‌شدن خوششان نمی‌آید. بنابراین اگر شانس یارتان باشد و ورزشکار، نویسنده یا هنرمند محبوبتان را پیدا کنید، خیلی‌وقت‌ها این فرصت دست نمی‌دهد که جواب سؤال‌هایتان را از زبان او بشنوید...»

این‌طوری شد که نوجوان‌ها سؤال‌هایشان را روی کاغد نوشتند و در صندوق انداختند تا در پایان هر روز، پاسخ سؤال‌هایشان را از زبان مهمان مربوطه و از طریق پست الکترونیکی دریافت کنند. حالا  بهترین سؤال‌های نوجوانان را (به اسم خودشان) به همراه بهترین جواب‌های مهمان‌ها یک‌ جا می‌خوانید!

***

گفت وگو با فاطمه گودرزی، بازیگر؛ کار من دوست داشتن است

متولد 1342
آغاز کار بازیگری با مجموعۀ تلویزیونی «گالش‌های مادربزرگ» در سال 1367
بازیگر فیلم‌های می‌خواهم زنده بمانم، به خاطر همه‌چیز، جنگ نفتکش‌ها، ازدواج به سبک ایرانی، همسر دلخواه من، تلفن، آرزوی بزرگ، خانۀ خلوت، مهاجران، فوتبالیست‌ها، غزال (برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن)، جنگجوی پیروز و... و مجموعه‌های تلویزیونی رعنا، دردسر والدین، آپارتمان و ترانۀ مادری.

  • فاطمه حریمی: من هم‌نام شما هستم، ولی همیشه به آرامشی که در چهرۀ شماست، غبطه می‌خورم. این آرامش از کجا می‌آید؟

فکر نمی‌کنم همه‌اش به خودم مربوط باشد؛ بخشی از آن، نعمت خدادادی است و من همیشه به خاطرش از خدا ممنون بوده و شکرش را به جا آورده‌ام. بخش دیگرش هم به نظرم به خودسازی آدم‌ها مربوط می‌شود. معمولاً با خودم فکر می‌کنم که هر آدمی باید یک «من» بیرونی داشته باشد که از بیرون به خودش نگاه کند و به اصلاح خود بپردازد. به این ترتیب آرامش در وجود انسان پدید می‌آید و از چهره‌اش تراوش می‌کند.

  • مهدی نصیری: مهم‌ترین دلیل موفقیت شما چیست؟

اول اینکه پشتکار زیادی دارم و نهایت سعی‌ام را در هر کاری می‌کنم. دیگر آنکه همیشه عاشق مردم بودم، هستم و خواهم بود. یک بازیگر باید نقش آدم‌های دوروبرش را بازی کند و این نقش‌ها چیزی متفاوت و فراتر از آدم‌های روی زمین نیستند. وقتی یک بازیگر، دیگران را دوست داشته باشد، این امکان را پیدا می‌کند که به آنها نزدیک شود و با زوایای پنهان شخصیتشان آشنا شود. همۀ اینها موجب ارائه بازی موفق‌تری می‌شود. به هرحال چیزی که روشن است، این است که هیچ‌وقت در عرصه بازیگری سطحی‌نگر نبوده‌ام و سعی کرده‌ام سطحی بازی نکنم.

  • ح. صبوریان: نقشی هست که آرزوی بازی در آن را داشته باشید؟

تا به حال بازی در نقش خاصی را آرزو نکرده‌ام. شاید برای اینکه همیشه با خودم فکر می‌کنم شاید این آخرین فیلمم باشد؛ بنابراین همۀ سعی‌ام را می‌کنم که در هر فیلم، بهترین بازی‌ام را ارائه کنم.

  • زهرا مرادی: اولین پله برای ورود به دنیای بازیگری چیست؟

به نظر من بهترین راه ورود به حرفۀ بازیگری، فراگرفتن این رشته از طریق دانشگاه و دنبال‌کردن آن، با دستی پر است. اما برای نوجوانانی که هنوز چندسالی تا دانشگاه فاصله دارند، کلاس‌های بازیگری می‌تواند مفید باشد. 

سیدآبادی: آیا دوست دارید پسری مثل پویا (در فیلم «ترانۀ مادری») داشته باشید؟
نه، اصلاً دوست ندارم! هدف از تهیۀ آن فیلم، این بود  کسانی که چنین شرایطی را دارند، خودشان را اصلاح کنند. به نظر من این‌طور بچه‌داشتن و مادربودن، افراط و تفریط است.

  • نگار: آیا می‌توان همزمان یک هنرپیشۀ خوب و یک مادر خوب بود؟

نمی‌دانم که خودم موفق به چنین کاری شده‌ام یا نه؛ ولی باید تلاش کرد که این‌طور بود. البته طبیعی است که در این زمینه کاستی‌هایی وجود داشته باشد؛ چون بخش زیادی از وقت ما در کار بازیگری صرف می‌شود. اما اگر بین اعضای خانواده، به‌خصوص پدر و مادر، تفاهم و همکاری برقرار باشد، می‌توانند سرپرست خوبی برای بچه‌هایشان باشند.

  • امیرحسین توکلی: اینکه آدم معروف باشد، ولی بعضی از مردم او را نشناسند، چه حسی دارد؟

(با خنده) خیلی خوب است! در عین حال که همیشه از استقبال و محبت مردم خوشحال می‌شوم، ولی گاهی‌وقت‌ها مثلاً وقتی در یک مکان عمومی مثل رستوران مرا نمی‌شناسند، مثل بقیه مردم احساس راحتی می‌کنم و بیشتر می‌توانم خودم باشم.

  • ح. صبوریان: بهترین کاری که در زندگی انجام داده‌اید، چیست؟

شاید به نظرتان اغراق‌آمیز بیاید، ولی در درجۀ اول، عشق به خانواده و در مرحلۀ بعد دوست‌داشتن دیگران بهترین کاری است که توانسته‌ام انجام دهم. همیشه و در همه‌حال حواسم به این بوده که کسی را از خودم نرنجانم.

  • مرتضی: برای ما نوجوانان یک آرزو بکنید!

آرزوی من برای نوجوانان عزیز -که همیشه پر از هیجان و عاطفه و احساسند- این است که به آرزوها و خواسته‌هایشان و به آنچه که صلاحشان در آن است، برسند! درضمن به آنها پیشنهاد می‌کنم سعی کنند خیلی بلندپرواز نباشند؛ چون ممکن است برای رسیدن به خواسته‌هایشان دچار مشکل شوند یا هیچ‌وقت به آنها نرسند. ولی اگر نگاهی واقع‌بینانه داشته باشند، حتماً روزی به هدفشان دست پیدا خواهند کرد. من هم متقابلاً از نوجوانان می‌خواهم که برای من دعا کنند!

گفت وگو با رسول صدرعاملی، کارگردان؛ کارگردانی با کتانی نوجوانی

متولد 1333
آغاز فعالیت کارگردانی با فیلم «رهایی» در سال 1361
کارگردان فیلم‌های گل‌های داوودی، پاییزان، قربانی، سمفونی تهران، و سه‌گانۀ دختری با کفش‌های کتانی، من ترانه 15 سال دارم و دیشب باباتو دیدم آیدا که جوایز داخلی و خارجی بسیاری را از آن خود کرده است؛ از جمله: بهترین فیلم جشنوارۀ فیلم رشد،  سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی جشنوارۀ فیلم فجر، بهترین فیلم‌نامۀ هیأت داوران مجمع سینمای کودک ونوجوان به خاطر توجه به نیازهای روحی و عاطفی نوجوانان در بحرانی‌ترین شرایط سنی، پروانۀ زرین جشنوارۀ بین‌المللی فیلم کودک و نوجوان اصفهان و...

  • امیر معینی: پسرها هم دغدغه‌هایی دارند که به آنها توجه نمی‌شود. هیچ‌وقت به این فکر افتاده‌اید که فیلمی برای پسرها بسازید؟

حتماً پیگیر هستم.  دخترها به خاطر حساس‌تر بودن شرایطشان در اولویت هستند. پسرها مسایل خاص خودشان را دارند. اما من به عنوان فیلم‌ساز با توجه به حساسیت‌های خودم
می‌توانم هر دو سال یا سه سال یک‌ فیلم بسازم.

  • بهاره طلوعی: آیا توجه شما به مشکلات نوجوانان امروز، دلیل خاصی دارد؟

بله!‌ حساس‌ترین دوره‌هایی که ما گذراندیم یا شما می‌گذرانید، همان دوران بلوغ و نوجوانی است؛ چه پسرها، چه دخترها!

  • محدثه بهرنگ: به نظر شما پردازش «دیشب باباتو دیدم آیدا» خیلی کودکانه و تکراری نبود؟ به نظر می‌رسید تلاش کرده‌اید موضوعی پیچیده را ساده بیان کنید؛ اما ثقیل از آب درآمده بود!

شاید پیام این فیلم، ظرف چند سال آینده بهتر درک بشود. مضمون این فیلم ناپایدار بودن خانواده، ریاکاری و دروغگویی است که در دل بعضی خانواده‌ها می‌گذرد. 

  • امیرحسین ناظم: از چند سالگی شروع به خواندن کتاب کرده‌اید و چه کتاب‌هایی می‌خوانید؟

خیلی زود! روزنامه‌خواندن را خیلی زودتر از کتاب‌خواندن شروع کردم. اوایل، قصه و رمان و کمی بعدتر کتاب‌های تخصصی و هدفمندتر می‌خواندم. بیشتر دوست داشتم و دارم که
زندگی نامه آدم‌های بزرگ را بخوانم و از عوامل شکست یا موفقیتشان چیزهای زیادی یاد بگیرم.

  • زهره خاقانی: چرا دنیا این‌طور شده؟ این‌طوری که حالا هست؟ گاهی وقت ها واقعاً غمگین می‌شوم از این‌همه خاکستری که گاهی هم  به سیاهی می‌گراید. چه کنیم که اوضاع به سفیدی رو کند؟

نقطۀ آغاز خاکستری یا سیاه دیدن در خود ماست. اگر بخواهیم به جهان اطراف خوشبینانه نگاه کنیم، به نظرم به نتایج خوبی می‌رسیم.

گفت وگو با وحید شمسایی فوتسالیست؛ یک گل اگر نخورده بودیم...

متولد 1355
عضو تیم ملی فوتسال ایران
سابقۀ بازی در تیم‌های پیمان، استقلال، لاتزیو، ارم‌کیش، تام ایران‌خودرو و...
آقای گل فوتسال دنیا و آقای گل بازی‌های آسیایی (هفت دوره)
فنی‌ترین بازیکن آسیا در چهار دوره (سال‌های 2000، 2004، 2005 و 2007 میلادی)

  • بدترین سوتی‌ای که در فوتبال داده‌اید، چیست؟

در یک بازی مهم باشگاهی که حساسیت قهرمانی داشت، در تیم «ارم کیش» مقابل تیم «تام ایران‌خودرو» بازی می‌کردم، آمدم شوت بزنم به سمت دروازۀ حریف که ناگهان اشتباهی رفت توی دروازه خودمان!

  • علی گلشن‌دوز و امیرحسین پوررئوفی: چرا بیشتر بازیکنان فوتسال، وقتی پیشرفت می‌کنند و به جای خوبی می‌رسند، به فوتبال روی می‌آورند؟ ممکن است شما هم روزی مثل علی کریمی به فوتبال روی بیاورید؟

به هیچ‌وجه! به‌هرحال الان فوتسال هم مثل فوتبال شرایط مناسبی پیدا کرده؛ هم از نظر مالی، هم از نظر اسم و رسم! در ضمن احتمالاً شما اطلاع ندارید که چند سالی است از نظر قانونی انتقال یک بازیکن فوتسال به فوتبال و بالعکس، غیرممکن و ممنوع شده است!

  • الهه سرآبادانی: چطور می‌توان برای عضویت در تیم ملی فوتسال آزمون داد؟

تیم ملی جای آزمون دادن نیست! برای  آزمون دادن باید به باشگاه‌ها رفت. هرکسی که در ردۀ باشگاهی خوب بازی کند، از طرف مربی تیم‌ملی برای بازی دعوت می‌شود.

  • فاطمه علمافر: چگونه می‌توان فعل «خواستن» را به زیبایی صرف کرد؟

با همت بسیار زیاد و کم‌نیاوردن در مقابل شرایط سختی که پیش‌رویت خواهد بود.

  • نگار خسی: وزن کم کردن راحت‌تر بود یا مساوی گرفتن مقابل اسپانیا؟

صددرصد مساوی‌گرفتن مقابل اسپانیا!

  • مائده گل‌پرور و فرزاد زارع‌زاده: چرا با آن‌‌همه تلاش و ارائه بازی خوب، ایران در آخرین بازی جام‌جهانی فوتسال شکست خورد؟

شکست نخوردیم! مساوی شدیم و با یک گل زدۀ کمتر از راه یافتن به دور بعد بازماندیم. متاسفانه در بازی مقابل ایتالیا من و دو نفر از بچه‌های تیم ملی به خاطر دو اخطاره‌بودن حضور نداشتیم. فکر می‌کنم اگر همۀ بچه‌ها در تیم حاضر بودند، می‌توانستیم ایتالیا را هم از سر راه برداریم. 

  • آریا کریم‌نژاد: تا کی فوتسال را ادامه می‌دهید؟ آیا در جام جهانی آینده بازی می‌کنید؟

تا وقتی که برای تیم و باشگاهم مفید باشم و مردم از من راضی باشند بازی می‌کنم . اگر شرایط بدنی‌ام اجازه بدهد و انگیزه‌ام پایین نیاید، حتماً در تیم ملی خواهم بود.

گفت وگو با مصطفی رحماندوست، شاعر؛ بازکردن آن درِ ناگشوده

متولد 9231
تحصیل‌کردۀ زبان و ادبیات فارسی
شاعر شعر معروف و پرطرفدار «انار»
مؤلف بیش از صد جلد کتاب  از جمله بازی با انگشت‌ها، کاش حرفی بزنی، ترانه‌های نوازش، قصۀ دو تا لاک‌پشت تنها، نگهبان چشمه، باغ مهربانی‌ها، زیباتر از بهار و...که بعضی از آنها به زبان‌های انگلیسی، چینی، عربی، اردو، ترکی، روسی، ژاپنی، سوئدی و... ترجمه شده‌اند.

  • آتوسا ناصرخانی: شاعر شدن سخت است؟

من که سختی‌اش را حس نکردم! وقتی شاعر شدم که بچه بودم  و وقتی احساس کردم شاعرم، بچه بودم! اما اینکه چطور می‌توان شاعر شد، باور کنید جوابش را نمی‌دانم! شاعرشدن چیزی نیست که از قبل برایش تصمیم بگیری.

  • حسین: چطور شد که به سمت سرودن شعر برای کودکان و نوجوانان کشیده شدید؟

یک‌روز به این فکر افتادم که برای مخاطبانی که متخصص ویژه ندارند و کسی برایشان چیزی نمی‌نویسد، کار کنم. به همین خاطر مشغول مطالعۀ ویژگی‌های روان شناختی این گروه سنی شدم  و با بچه‌ها ارتباط گرفتم. بعد هم تصمیم گرفتم فعالیت در این زمینه را رها نکنم که هنوز هم رهایش نکرده‌ام!

  • مهسا سروش: برای گفتن شعر نو باید از کجا شروع کرد؟

از شعر کلاسیک! به نظر من هرکسی در اولین پله باید شعر کلاسیک را تجربه کند؛ درست مثل فراگرفتن طراحی برای نقاشی، یا نت‌نویسی برای موسیقی و... وقتی در شعر کلاسیک به توانایی دست پیدا کردید، آن‌وقت بعضی سوژه‌ها به شما اعلام می‌کنند که ما را به زبان شعر معاصر بنویسید.

  • فرشته پیرعلی: فکر می‌کنید من به عنوان یک دختر می‌توانم جزو شاعران زن موفق ایران بشوم؟

در تاریخ ادبیات، زن های شاعر موفق زیاد داریم؛ اما چون تاریخ ادبیات ما، تاریخی مردانه است، خیلی به آنها پرداخته نشده است.

به نظر من هیچ کاری نشدنی نیست. هرکس اگر بتواند در ناگشوده‌ای را با اثرش باز کند و با اتکا به آنچه در گذشته گفته شده، راه جدیدی را برای گفتن حرف‌های ناگفته باز کند، می‌تواند نفر بعدی باشد!

  • الهه صابر: اگر یک روز صبح از خواب بلند شوید و ببینید دیگر نمی‌توانید شعر بگویید و داستان بنویسید، چه کار می‌کنید؟

هیچی! می‌نشینم کتاب می‌خوانم و خوشحال خواهم بود از اینکه در مدتی که می‌توانستم، کار کرده و نوشته‌ام. هرکسی چند روزه نوبت اوست! در زندگی هرگز تأسف گذشته را نخورده‌ام. هر صبح به این فکر می‌کنم که بهترین کاری که آن روز می‌توانم انجام بدهم، چیست.

گفت وگو با علیرضا خمسه،‌بازیگر؛ چشم‌انتظار کمدی

متولد 1331
فارغ‌التحصیل روانشناسی بالینی
فراگیری حرکات بدنی و بازیگری و پانتومیم در پاریس
شروع فعالیت سینمایی  با فیلم «مرگ یزدگرد» (1360)
سابقۀ بازی در فیلم‌های روز باشکوه، زیر بام شهر، دلاوران کوچۀ دلگشا، مأموریت آقای شادی، ماه‌پیشونی، مینا و غنچه، کلید ازدواج، آپارتمان شمارۀ 13، جیب‌برها به بهشت نمی‌روند، لنگرگاه، شکار خاموش، پاکباخته، من زمین را دوست دارم،  مهریۀ بی‌بی، دو نفر و نصفی و...

  • م. آرزو: چرا بازیگری...؟

برای اینکه جذاب‌ترین شغل جهان است!

  • فائزه یزدانی و سلیمی: چرا در رشتۀ روان شناسی تحصیل کردید، ولی به بازیگری روی آوردید؟

برای اینکه روان شناسی لازمۀ کار بازیگری است. یعنی در بازیگری نیاز به تحلیل شخصیت داریم که از مباحث جدی روان شناسی است.

  • چرا با وجود هنرمندانی مثل شما، طنز در ایران تا این حد غریب است؟ چرا کاری برای لبخند مردم نمی‌کنید؟

احتمالاً منظور شما کار کمدی است و نه طنز! چون طنز فعالیتی ادبی و فردی است. اما کمدی چون یک فعالیت نمایشی است، توسط گروه انجام می‌گیرد. یعنی از عهدۀ فرد خارج است و نیاز به قصه‌نویس یا نمایشنامه‌نویس و فیلم نامه‌نویسی دارد که اثر طنزی خلق کند تا بعد کارگردانی که در زمینۀ کمدی اطلاعات و توانایی‌های لازم را کسب کرده، آن متن را انتخاب کند و به سراغ افرادی مثل ما که بازیگر کمدی هستند، بیاید. من هم منتظر روزی هستم که افراد زیادی در این زمینه‌ها آموزش ببینند و ورزیده شوند تا کمدی شکل درست و قابل قبولی پیدا کند.

  • فرانک مرادی، سید احمدی و فاطمه رهرلوی: در حال حاضر مشغول بازی در کدام فیلم هستید؟

مشغول کارکردن در یک مجموعه تلویزیونی با نام «همۀ بچه‌های من» به کارگردانی مرضیه برومند هستم. دو کار سینمایی هم دارم که قرار است در جشنوارۀ فیلم فجر نمایش داده شود با نام‌های «میزاک» به کارگردانی لیالستانی و «بیست» به کارگردانی کاهانی که در آن یک نقش جدی دارم.

  • نسترن: چطور این‌قدر جوان مانده‌اید؟ من هم دوست دارم در سن شما، مثل حالای خودم باشم.

راز جوان‌ماندن در شادبودن و خندیدن است!

  • محسن عهدنو خامنه: چه‌جوری «علیرضا خمسه»  «علیرضا خمسه» شد؟

همه‌چیز ریشه در عشق دارد . وقتی عاشق کاری باشید، حتماً حروف اسمت را درشت‌تر می‌نویسند!

  • امیر خندق‌آبادی: چرا مجله‌های سینمایی این‌قدر گران است؟

با شما موافق نیستم. مشکل این است که ما عادت به خرید مجله و کتاب نداریم؛ وگرنه قیمت یک مجله کمتر از یک شکلات است!

  • اکرم سلطانی: ظاهراً شما به کشورهای زیادی سفر کرده‌اید. بزرگ‌ترین آرزوی من این است که به کشورهای مختلف سفر کنم. آیا ارزش دارد که من لحظه هایم را به این امید و با این آرزو بگذرانم؟

بله! برای اینکه سفر به اقصی‌نقاط جهان، انسان را صاحب بینش می‌کند؛ بینشی که نه در دانشگاه به آدم می‌دهند و نه از طریق تجربه به دست می‌آید.

  • مائده محتشمی‌نژاد: اگر می‌خواستید در برف راه بروید، دوست داشتید پایتان را جای پای چه کسی بگذارید؟

من دوست دارم پا در مسیرهای جدید بگذارم و معمولاً  هر جا که رد پایی از دیگران باشد را ترک می کنم.

  • یاسر: چرا دیگر برای کودکان و نوجوانان کار نمی‌کنید؟

پیشنهاد مناسبی نداشتم. اگر پیشنهاد خوبی داشته باشم، حتماً کاری در این زمینه انجام خواهم داد.

  • زلال: تا چه زمانی قصد دارید فعالیت تان را ادامه دهید؟

تا نفس آخر!

گفت وگو با سارا خوش‌جمال فکری، تکواندوکار؛ مقاوم در برابر «آپچاگی»های زندگی

متولد 1367
دانشجوی رشتۀ تربیت‌بدنی
عضو تیم ملی تکواندو
دارای دان3 تکواندو
افتخارات کسب‌کرده: مقام دوم پایتخت‌های کشورهای اسلامی، مقام دوم مسابقات چین، مقام دوم مسابقات کره، مقام سوم مسابقات لبنان، مقام دوم مسابقات هلند، مقام اول دهۀ فجر، مقام سوم آسیایی و کسب سهمیۀ المپیک.
هفته‌نامۀ «تایم» خوش‌جمال را در فهرست صد ورزشکار برتر خود گذاشته و به او لقب «شیرزن ایرانیان» داده است.

  • منصور علی‌مردانی: آدم وقتی به باشگاه می‌رود، فکر نمی‌کند که روزی به تیم ملی راه پیدا کند؛ این‌طور نیست؟

شخصاً هر کاری را که شروع می‌کنم، سعی می‌کنم آن را به بهترین شکل ادامه دهم. همیشه به این فکر می‌کنم که چقدر می‌توانم پیشرفت کنم و تا کجا می‌توانم بدرخشم. درواقع دوست دارم در هر کاری بهترین باشم.

  • فریبا امینی: چرا شما همیشه در مسابقه‌ها مقام دوم کسب می‌کنید؟

هر کس مراحل موفقیت را پله‌پله طی می‌کند. در مسابقه های اولم، در لبنان سوم شدم و برنز گرفتم، بعد در چند مسابقه نقره گرفتم و این اواخر موفق به کسب چند مدال طلا در مسابقه های دهه فجر و کره شدم. شاید بعضی‌ها فکر کنند من هنوز به این خودباوری نرسیده‌ام که طلا بگیرم. اما من در همۀ مسابقه‌ها رسیدن به مدال طلا را هدف قرار می‌دهم. طبیعی است که آدم گاهی غفلت می‌کند، اما از همین غفلت‌ها درس می‌گیرد و موفق می‌شود در مسابقۀ بعد، یک‌پله بیاید بالاتر.

  • راضیه فراهانی و مهسا قاسمی‌نژاد: وقتی به المپیک رفتید، چه حسی داشتید؟

احساس خوب و متفاوتی بود. موفق شده بودم به مسابقه‌ای که آرزویش را داشتم، راه پیدا کنم ، به این فکر می‌کردم حالا که وارد المپیک شده‌ام، پس می‌توانم مدال هم بگیرم، اما به دلیل بی‌تجربگی موفق  نشدم!

  • با داشتن حجاب، مشکلی در مسابقه ها برایتان ایجاد نشد؟

اوایل پیش می‌آمد که از من بپرسند چرا روسری سرمی‌کنی؟ یا اینکه سختت نیست که با حجاب در مسابقه حاضر می‌شوی؟ و من هم جواب می‌دادم که ما مسلمانیم و طبق دینمان باید حجاب داشته باشیم. حالا دیگر عادت کرده‌اند و کمتر این سؤال را از من می‌پرسند، البته برای من هم این سؤال‌ها عادی شده است.

  • حسین: چرا خانم‌های ورزشکار ایرانی در مسابقه های جهانی موفقند، ولی در المپیک نتایج ضعیفی می‌گیرند؟

دلیلش بالابودن سطح  المپیک است. درست است که در مسابقه های جهانی، بهترین نفرات هر کشور شرکت دارند، اما در  المپیک بهترین بهترین‌ها به میدان می‌آیند. مثلاً در تکواندو آقایان  ایران که هشت وزن در مسابقه های جهانی شرکت داشتند، تنها دو وزن به المپیک اعزام شدند.

  • رضا پهلوان: ببخشید که رک حرف می‌زنم؛ زندگی‌تان تلف نشد که رفتید سراغ تکواندو؟

نه، چون کاری را ادامه داده‌ام که به آن علاقه دارم. وقتی آدم کاری را با علاقه دنبال می‌کند ،فرقی نمی‌کند نقاشی باشد یا درس یا ورزش یا... هدفی دارد و نمی‌شود گفت که دارد وقتش را تلف می‌کند.

  • فرزاد زارع‌زاده و نسترن رجائی‌نیا: چطور می‌توان در ورزش تکواندو پیشرفت کرد و قهرمان شد؟

برای موفقیت در هر ورزشی، باید انگیزۀ کافی داشت و بهای موفقیت را پرداخت. اردوی تیم‌ملی به صورت شبانه‌روزی است ، برای رسیدن به قدرت، سرعت و چابکی، تمرین‌های خاص و سختی لازم است. نکتۀ مهم داشتن یک راهنمای خوب است که راه‌وچاه را نشان ورزشکار بدهد؛ نه فقط در تکنیک، که در اخلاق هم! مثلاً خیلی‌ها تکنیک خوبی دارند اما از نظر روحی کم می‌آورند. خوشبختانه من همیشه مربی و راهنمای خوبی به نام «مریم آذرمهر» در کنار خود داشته‌ام که از همه‌نظر حواسش به پیشرفت و موفقیت من بوده است.

  • محمد قموشی رامندی: در مقابل «آپچاگی‌»*های زندگی چگونه از خودتان دفاع می‌کنید؟

(می‌خندد!) بله، زندگی آپ چاگی‌های زیادی دارد. مهم این است که آدم بتواند جلوی آنها بایستد. من آدم مقاومی هستم و به همین دلیل زود ناامید نمی‌شوم و سعی می‌کنم به جای ناامیدشدن، ضعف‌هایم را برطرف کنم.

  • زیبا شیرازی: نمی‌ترسید روزی رقبای ایرانی، جای شما را بگیرند؟

نمی شود اسمش را ترس گذاشت. ولی به هر حال می‌تواند نوعی زنگ‌خطر باشد که بغل گوش آدم به صدا درمی‌آید. همیشه به خودم می‌گویم: درست است که توانستی در مسابقه های آسیایی مدال بگیری و به المپیک راه پیدا کنی، اما حفظ این مقام و موقعیت، سخت‌تر از به دست آوردنش است. همۀ اینها باعث می‌شود که وظیفه‌ام سنگین‌تر از قبل بشود و با جدیت بیشتری تمرین کنم.

-----------------

*‌ ضربه‌ای در تکواندو که با سینۀ پا به هدف برخورد می‌کند.

***

هر شغلی ابزارهای خاص خودش را دارد. آرایشگری، قیچی می‌خواهد و شانه. مکانیکی، پیچ‌گوشتی می‌خواهد و آچار فرانسه. قصابی، ساطور می‌خواهد و چاقوی تیز.

اما یک خبرنگار بیش از هر چیزی به «سؤال» احتیاج دارد. یک خبرنگار اگر سؤال نداشته باشد،  هیچ‌چیز ندارد؛ حتی اگر پیشرفته‌ترین ضبط‌صوت‌ها و دوربین‌ها، روان‌ترین قلم‌ها و سفید‌ترین کاغذها در دستش باشد! بنابراین اگر می‌خواهید خبرنگار موفقی شوید، باید از «سؤال» شروع کنید. بنشینید خودتان را امتحان کنید؛ ببینید اگر قرار باشد با یک شخصیت برجسته گفت‌وگو کنید، چقدر سؤال توی دست‌وبالتان دارید؟

این از این!

اما تنها خبرنگارها نیستند که سؤال در ذهنشان دارند. همزمان با به دنیا‌آمدن انسان، سؤال نیز متولد شد؛ مثل نعمتی عمومی برای استفادۀ همگان! خیلی از کشف‌ها و اختراع‌ها با جرقۀ یک سؤال روشن شدند. اولین پله برای شناخت انسان و جهان نیز سؤال است. بنابراین سؤال، نقطۀ حرکت و پیشرفت انسان است.

یک سؤال مناسب کم‌ارزش‌تر از یک جواب کامل نیست. خیلی‌وقت‌ها سؤال‌های درستند که ما را به جواب‌های درست می‌رسانند. من آدم‌ها را از روی سؤال‌هایی که دارند دسته‌بندی می‌کنم. هرکسی به اندازۀ وسعت سؤالش می‌تواند گسترده شود و رشد کند. آدم‌های کوچک، سؤال‌های کوچک دارند و آدم‌های بزرگ، سؤال‌های بزرگ.راستی! سؤال‌های تو چه‌قدری‌اند؟

کد خبر 69677

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز